دنیای آرومه من
فرقی نمی کنه دختر باشی یا پسر همین که بادل کسی بازی نکنی خیلی مردی
یک شنبه 30 مهر 1391برچسب:, :: 15:30 ::  نويسنده : اجی فرشته       

 

امروز یه پیر مردی خیلی دعام کرد عجیب وقتی این پیر مرد منو دعا می کنه خوشحال میشم  نمی دونم چرا اما با پیر مردها بهتر ارتباط برقرار می کنم تا پیر زنا ....

تقریبا همیشه یک شنبه ها می بینمش این پیر مرد سیدهستش نمی دونم چی میشه که دوس دارم خودم برم یکشنبه ها دم در و ببینمش انگار دوس دارم احتیاج دارم دعام کنه ولی حس می کنم وقتی هر دفعه منو می بینه خجالت میکشه  وبعداز سلام من سرشو زیر می اندازه میگه سلام دخترم الهی خیر ببینی الهی هیچ وقت شرمنده نشی الهی هرچی میخوای خدا بهت بده... منم یه لبخند می زنم میگم ممنون انشاالله باز میگه دستت درد نکنه ومن میگم نوش جونتون

 با اینکه خیلی دوس دارم ببینمش اما دفعه دیگه نمی رم دم در ....

گاهی بعضیا میگن اینا الکی میگن سیدیم ومیان دم در خونه ها نمی دونم اما من باورم نمیشه که دروغ میگن هرکسی از چشماش معلومه به خدا یه حال بدی بهم دست میده وقتی اون سید سرشو زیر می ندازه .ادم اگه داشته باشه همین قدر که دستش به دهنش برسه نمی ره دره خونه مردم اونم واسه یه مرد که چقدر سخته غرورشو زیر پاش بزاره ....

انقدر دوس دارم یکی دعای خیر برام بکنه وقتی میریم خونه مامان بزرگم دستشو می بوسم هر کاری داشته باشه براش می کنم تا بهم بلند بگه ننه خیر ببینی از جونیت بهش میگم مامان جون برام دعا کن تو مادرشهیدی اونم کلی دعا می کنه خیلی اعتقاد دارم به دعاهاش  منم همینطوری نگاش می کنم دوس دارم برام صحبت کنه بهش میگم مامان جون یه کم نصیحتم کن اداب زندگی رو برام بگو اونم انقدر شیرین میگه که نگو... حتی صداشو ضبط کردم که یادگاری داشته باشم

از هر فرصتی پیش بیاد استفاده می کنم تو خیابون اگه ببینم کسی دستش پر خریده کمکش می کنم  تو اتوبوس وقتی این پیر زنا میخوان بیان بالا نمی توننن انقدر حس خوبی به ادم دست میده که کمکشون کنی انقدر خوشحال میشن انقدر دعات می کنن  ومن عاشق اون لحظه ام ...

 اولا این کارا رو نمی کردم نه که دوس نداشته باشم نمی تونستم شاید خجالت یا نمی دونم چه اسمی روش بزارم اون باعث میشد که پیش نرم اما حالا میگم اگه من به یکی کمک کنم یکی هم به مامان جون من کمک می کنه وقتی تنهاس

ماجوونای امروز انگار معرفتامون کم رنگ شده باید دوباره با این کارای کوچیک  پرنگشون کنیم

یک بار امتحان کنید یه حس خوبیه که نگووووووووو

 

كلوب مجازي فيستك - كلوب مجازي فيستك- مكاني شاد و دل انگيز


شنبه 29 مهر 1391برچسب:, :: 10:58 ::  نويسنده : اجی فرشته       

یوهوووووووووووووووووووووووو

امروز بعد از کلی وقت بالاخره اسمون بارید دلش باز شد الان یه هوای صافیه که نگو........

امروز من با صدای بارون که به شیشه نورگیرمون خورد بیدارشدم خیلی خوشحال شدم اخرین باری که بارون اومد 29 فروردین بود اونم شب عروسی دوستم مثل تگرگ بود خیلی شدید بود همه جارو اب گرفته بود ولی امروز یه کم اومد ولی الان هوا جون میده واسه نفس کشیدن و ورزش کنی

كلوب مجازي فيستك - كلوب مجازي فيستك- مكاني شاد و دل انگيز


جمعه 28 مهر 1391برچسب:, :: 19:47 ::  نويسنده : اجی فرشته       

امروز رفتم وب اجی بهاریه پست جالب گذاشته بود که خیلیاش حرفای دل منم بود که قبلا نوشته بودم واسه خودم بعد کلی افسوس خوردم که چرا نمیشه به بعضیاش رسید اما غصه خوردن چه فایده داره

امروز مراسم عقد نوه ی عمه ام بود ما ساعت 2دعوت بودیم من تا ساعت 1:15 دیقه تو نت بودم به خاطر همون قضیه بالا یه کم از دل دماغ افتاده بودم

حالا اومدم اماده بشم که برم بابام میگه فرشته نرقصیا یه موقع فیلمتو میگیرن گفتم نه بابا مگه من رقاصم که پاشم برقصم ....

بقیه توی ادامه مطلب هست

 

كلوب مجازي فيستك - كلوب مجازي فيستك- مكاني شاد و دل انگيز

ادامه مطلب ...


پنج شنبه 27 مهر 1391برچسب:, :: 21:56 ::  نويسنده : اجی فرشته       

تا حالا دقت کردین توی بحث و دعوا ها تازه بعدش که تموم شده  یادتون میاد که چرا این حرفو بهش نزدم

اه..... چرا نتونستم جوابشو بدم .......لعنتی ....کلی عصبانی میشی .....

اینجور مواقع ها مامانه  من میگه اشکال نداره مامان حرف نزده رو همیشه میشه زد گاهی وقتا یعنی بیشتر وقتا به این حرفش رسیدم ولی یه جایی بهتر جوابشو دادم راحت شدم

البته همیشه هم اینطوری نیستم که باید جوابشو بدم تا راحت شم اما می دونیدید چیه بعضیا خیلی پرو اند خیلی حرفشون رو دل ادم سنگینی میکنه ادمو داغ می کنن با حرفشون اون وقته که اگه جواب ندی اعصابت خرد میشه

یه وقتایی یه کسایی دلمو خیلی شکشتن زخم زبون زدن اما نتونستم جوابشونا بدم نه که نتونم نمی خواستم حرمت ها بشکنه اما یه وقتی هم پیش اومد که از کوره در رفتمو جوابشونا دادم اما بعدش بلانسبت شما عین سگ پشیمون شدم اخه دلش خیلی  شکست به قول یکی میگه تو جواب نمی دی واگر هم جواب دادای درست حسابی میدی ....

خب بعدش ازش معذرت خواهی کردم گفتم ببین تو اعصابمو خورد کردی منم نفهمیدم چی گفتم حلالم کن با یه لحنی گفت اشکال نداره ............ولی معلوم بود که اشکال داشت

خب تقصیر اونم بود زبونش بادیزنه جیگرشه ازجای دیگه میسوخت می خواست تلافی کنه من جوابشو دادم ولی پشیمون شدم ..............

شما چی تو همچین موقعیتهایی قرار گرفتین؟؟؟؟؟

اخه ادام واقعا می مونه جوابشونا بده میگن حاضر جوابه نده میگن بی زبونه سادس

اهان راستی رفته بودم یه وبی که کل کل دختر وپسرا بود بعد نویسنده اومده بود نوشته بود اهای دخترا اگه راست میگین  اسم 10 مخترع زن را بگین

هرچی فک کردم چیزی به ذهنم نرسید احساس کردم خیلی کوچیک شدم اما بعد که فک کردم به این نتیجه رسیدم

الان اینجا میگم شاید مخترع زن کم داشته باشیم اما یادمون باشه تمام مخترعان مرد در دامان همین زنا ها بزرگ شدن، شدن مخترع مگه غیر از اینه؟؟؟؟؟؟

كلوب مجازي فيستك - كلوب مجازي فيستك- مكاني شاد و دل انگيز


سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:, :: 12:0 ::  نويسنده : اجی فرشته       

مدت هاست که میدانم دوستم داری...
که میدانی دوستت دارم...!
اما ای کاش به جای این همه سکوت
صدای خردشدن غرورهایمان را میشنیدیم...

و سكوت چه زيباست ؛ وقتى ميدونى همه دروغ ميگن ... !

نزدیک ترین آدم به تو اون کسی است
که از دورترین فاصله همیشه به فکرته
حتی از پسِ یه فاصله مجازی....

دلت را خوش نكــــــن
به اين "دوستت دارم"ها !!
تمـــــامشان
تاريخ مصــــــرف دارند...

اين روزها ،
"بغض" دارم،
" گريه" دارم،
تا دلت بخواهد،
" آه" دارم ...

ولي بازيگر خوبي شده ام
" مي خندم !!
 

رابطه رو 
تا شروع نشده واسه خودت شروع نکن
تا جدی نشده واسه خودت جدی نکن
تا عزیز تو نشده عزیز خودت فرضش نکن . . .

 
 
 

هیچکس نفهمید که خدا هم تنهاییش را فریاد میکشد ... قـــــــــــــــل هــــــوالله احــــــــــد ... 
 

 
 
 

 

چوپان دلم . . . هر شب . . . دروغ می گوید . . . که تو می آیی . . .


 

بـانــــو ...
مــــرد نبــوده ای تـا بـدانــی ســرت بـر روی بـازوانــم ...
امنیــت تــو نیســت ...
آرامــش مــن اســت ...



كلوب مجازي فيستك - كلوب مجازي فيستك- مكاني شاد و دل انگيز


سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:, :: 11:18 ::  نويسنده : اجی فرشته       

سلااااام خوبین جمعا........

تصمیم گرفتم یه کم از اتفاقات روزه مره ام بنویسم البته قسمت های خاص به صلاح دیده خودم وای باورتون میشه تازگیا خیلی خودم خودم می کنم نمی دونم چرا فک کنم خودخواه شدم البته واسه من یه کم لازمه چون خیلی وقتا خواسته های بقیه رو ترجیح دادم به خواسته های خودم بزار یه مدتم این طوری بگذره ..........

دیشب برام شبه خیلی خوبی بود چون همه دور هم جمع شده بودیم ساعت 7 بود که خانواده ی عموم اینا یکی یکی اومدن خونمون اخه خونشون دیوار به دیوار ماس اولش همینطوری نشسته بودیم روی پله های حیاط بعد یه دفعه رفتم یه حصیر اوردم پهن کردم توی بالکن گفتم پاشین بیاین اینجا بشینن بعدم رفتم کاهوسکنجمین اوردم همگی خوردیم جاتون خالی هیچی نذاشتم برن خونه شون من عاشق این جمع های دور همی هستم رفتم دیدم مامی سالادش اماده اس دمپختک پخته جالتون خالی حرف نداره دست پخته مامانم رفتم  تمام کابینت ها رو زیر رو کردم تا یه سینی گرد پیدا کردم اقا دمپخت ها رو ریختم توی سینه 8 قاشقم برداشتم گذاشتم کنارش گفتم مامان ول کن توروخدا بشقاب نیار من دوس دارم سر سینی همگی بخوریم گفت یه چی میگی مامان اخه مگه همه جاشون میشه سر سینی حالا من 3 تا بشقاب میارم واسه بچه ها بعدم زنعموم رفت قابلمه شو اورم اتفاقا اونم دمپختک پخته بودم اونم خوشمزه غذا درست میکنه اصلا این دوتا جاری معروفن به دستپخت عالی

ریختیم تو سینی به یاد قدیما که ما نبودیم همشون دورهم توی یه سینی غذا میخوردن خیلی حس خوبی داشت کلی حرف زدیم کلی خندیدم بعدم تخمه اوردیم داشتیم می خوردیم که یکی در زد زنگ نزدااا از تو بالکون گفتم کی؟ صدا نیومد رفتم درو باز کردم دیدم بهاره اس دختر همسایه مون گفت از تو پنجره اشپز خونه مون دیدم لامپ بالکونتون روشنه گفتم الان روحیاط نشستین گفتم اره بیا بریم بالا گفت میخوام برم یه کم پیاده روی بعدمیام رفت به مامانش وخواهرش گفت اوناهم اومدن رفتیم بالا ما کلا با همسایه هامون رابطه ی خوبی داریم همه شون میگن خونه فرشته اینا احساس راحتی می کنیم ماه رمضونا از اول کوچه تا اخر کوچه همه با هم میریم مسجد خودمون یه صف تشکیل میدیم اونم صف سوم همیشه جای ماس بیشترشونم فامیلای دورمون هستن وقتی هم میخوای بریم عروسی همه باهم میریم  بعضی وقتا میان خونمون بعضی وقتا زنگ میزنن همهشونا دوس دارم.خلاصه انقدر گفتیمو خندیدی ک که نگوبعد بهاره اومد بهاره که دیگه انقدر حرفاش خنده داره میکشه ادما هیچی تا ساعت 11نشسته بودیم تخمه میخوردیم وحرف میزدیم یه هوای خنکی هم بود  بعد که پاشدن رفتن یه کمم دم در ایستادن از بس شلوغ میکردم همسایه روبرومون ایفونشونا روشن کرد ببینه کیان دم در بعد دیگه همه فرار کردیم قابلمه پست تخمه جمع کردم بعد از رفتنشون اصلا متوجه ی گذر زمان نشدیم حالا اگه تنها بودیم باید انقدر چشم میزدیم تا ساعت 11 بشه

انقدر سر به سرم گذاشتن گفتم فرشته وقتی شوهر کردی ما هر شب اینجایم بیا رو پشت بومتون توی بالکن خونه مامانت مارو ببین ما برات دست تکون میدیم گفتم یه تله کابین وصل می کنیم که دیگه راحت بیام گفتن رات نمی دیم گفتم خودم کلید دارم گفتن قفل رو عوض می کنم گفتم اصلا نمی یام اگه من نباشم کی شما رودور هم جمع می کنه؟اصلا میرم اونجا اونارو دورهم جمع می کنم بعد گفتن باشه قهر نکن ما حالا یه چی میگیم بعد انقدر باید زنگ بزنیم بگیم فرشته بیا وتو هی بهونه میاری ...گفتم نه مطمئن باشین به محض زنگ زدن جلدی میام

خب دیگه خسته شدم بسه برا این دفعه

شادباشید وخالق شادی

كلوب مجازي فيستك - كلوب مجازي فيستك- مكاني شاد و دل انگيز


یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:, :: 20:20 ::  نويسنده : اجی فرشته       

داشتم فک میکردم به گذشته ام به بچه گیم که یه دوره از زندگیم بود که سالی یه اتفاق بد برام میوفتاد باورتون نمیشه الان براتون میگم

6 سالم بود تازه خونه ساخته بودیم واومده بودیم به محله ی جدید ماه رمضون اون سال از اونجایی که مادر من سرش درد می کنه واسه کارای خوب رفته بودن مسجد رو تمیز کنه من مهد کودک می رفتم مهمد کودم نزدیک بود بهمون خودم میرفتم من از همون اول مستقل بودمااا صبحش مامان گفت که قراره برن مسجد رو تمیز کنن اگه ظهر اومدی دیدی کسی خونه نیس با ریحانه (دختر همسایه مون که 1 سال از من بزرگتر بود)بیا مسجد اقا اومدم دیدم نیستن با ریحانه رفتیم مسجد منم بچه بود تو مسجد عروسیمون بودخب اولین بارم بود میرفتم مسجد تکونی و قسمت مردا رو می دیدم نمی دونین روی منبر حاج اقا چیکار می کردم هی می رفتم بالا وپایین بعد یه خانومی اونجا بود به مامانم گفت این خانوم خشکله دختر توه مامیم گفت اره دختره منه گفته چه خوشکله عزیزم من داشتم همینطور این زنه رو نگاه میکردم اخه چشماش سبز بود برام تازگی داشت یه هو نفهمیدم چی شد قل خوردم از توی محراب حاج اقا سر دراوردم پام به سنگ محراب برید یه طور وحشتاک باز شد ولی هیچ خونی نمی یومد اون لحظه چشمامو که باز کردم دیدم یه عالمه زن بالای سرم ایستاده منم پهن محراب شده بودم حاج واج نگاشون میکردم بعد مامنم به اون زنه یه نگاه کرد پر از حرص که ای مرده شور اون چشمای شورتو ببرن  از اونجا بود که من فهمیدم چشم زدن چیه و من جزء کسایی هستم که به چشم زخم نزدیکن الانم همینطوره عروسی میریم اگه فامیل نزدیک باشه قبلش نامزدم میگه نرقصیا  چشمت می کنن میای تا یه هفته میوفتی .هیچی دیگه پای من 7 بخیه خورد

سال بعدش ابله مرغون گرفتم حالا شانسم گفته بود که تو صورتم زیاد نزده بودبیشتر به بدنم بود

سال بعدش عریون گرفتم (گلوبادی )خیلی بد بود انقده زشت که نگو

سال بعدش اپاندیس اپاندیز نمی دونم چی میگن اونا گرفتم خیلی وحشت ناک بود سر کلاس بودم امتحان داشتیم من دلم دردمی کرد معلمه نفهم خیال کرده بود من میخوام از زیر امتحان در برم الکی میگم دیگه به جایی رسید که نمی تونستم راه برم زنگ زدن مامان بابام اومدن بردن دکتر دکتر خر میگه از همه اپادیسشون طرف راسته از دختره شما طرفه چپه من نمی دونم بابام عصبانی شد منو کولم کرد بردم یه بیمارستان گفت خاک توسر اون کنن که به تو مدرک دکتری داده رفتیم پیش یه دکتردیگه من پشت در ایستاده بودم که شنیدم دکتره گفت باید عمل بشه من انقدر گریه کردم خب می ترسیدم وقتی این لباس سبزا رو پوشیدم اخه تو این فیلما هر کی میرفت اتاق عمل دیگه نمی یومد بیرون می مرد

حالا از بس من گریه میکردم بابا مامانمم گریه شون گرفته بود منو بردن اتاق عمل حالا یه زنه متخصص بیهوشی بود نمی تونست رگ منو پیدا کنه انقدر ور رفت تا دیگه نفهمیدم خب خداروشکر از این اتفاقم جون سالم بدر بردم با 5 بخیه اما خیلی سختم بود خیلی

سال بعدش دستام سوخت وحشت ناک خب خداروشکر اونم خب شد

سال بعد نزدیکای عید بود بابام خونه نبود مامان وداداشم می خواستن بخاری اتاقمو جمع کنن که لوله بخاری نمی دونم چطور افتاد روی دماغ من که وحشناک باز شد و خون میومد داداشم ترسیده بود رفته بود به زن عمومم گفته بود بدو بیا دماغ اجیم برید نصف شدهیچی دیگه منو بردن بیمارستان 2 تا بخیه خورد حالا خوبه جاش نمون دا

هیچی می بینید من چقدر سختی کشیدم تا انقدی شدم

پارسال رفته بودم دبستانم به یاد خاطراتم ببینم هنوز معلمام هستن که چن تایشون بودن باهشون سلام احوال پرسی کردم ولی وقتی می خواستم بغلشون کنم قدشون ازم کوتاه تر بود حس خوبی نداشتم خجالت میکشیدم همه شون میگفتن وای ماشاالله چه بزرگ شد خب پس میخواستین همون قدی بمونم؟؟؟؟بعد یه دفعه معلم کلاس چهارمو دیدم گفت اااااا فرشته تویی چه بزرگ شدی؟؟یه جوری گفتا. نکنه اومدی دنبال بچه ات یه نگه بهش کردم گفتم ا وا خانوم یه چی میگیا من اگه کلاس چهارمم ازدواج کرده بودم امکان نداشت یه بچه کلاس چهارم دبستان داشته باشم اصلا به قیافه من میخوره ؟؟؟؟؟؟ گفت نه خب راس میگی نمی خوره اقا من اومدم خونه رفتم یه سرگوشی تو اشپز خونه اب بدم رفتم ببینم مامانم چی پخته اقا چشمتون روز بد نبینه چهار تا انگشتم سوخت دیگه تصمیم گرفت وقتی قرار کسایی رو ببینم که چن ساله ندیدمشون کفش پاشنه بلند نپوشم که بزنن به قدم .....

كلوب مجازي فيستك - كلوب مجازي فيستك- مكاني شاد و دل انگيز


شنبه 22 مهر 1391برچسب:, :: 12:1 ::  نويسنده : اجی فرشته       

 

اصفهانیا پاسخ هیچ پرسشی را نمی‌دهند و در پاسخ هر  پرسش شما آنها  پرسشی از شما دارند!

 

 

مثال ( وقتی از دوست اصفهانی خود  آدرس یک خیاط می‌پرسید)

 

شما: خیاط خوب سراغ داری؟

دوست اصفهانی شما: چی‌چی می‌خَی بدوزی؟

شما: کت و شلوار

دوست اصفهانی : پارچه داری؟

شما: بله

دوست اصفهانی:از کی اِسِدی؟

شما:از ....مغازه

دوست اصفهانی : پارچِد خُبِس؟

شما: بله

دوست اصفهانی : چه رنگیِس؟

شما: چه فرقی می‌کنه؟

دوست اصفهانی : فرق می‌کونِد دادا! فرق می‌کونِد

شما: خب، سورمه‌ای

دوست اصفهانی: چرا سورمه ی؟ارزونتر بود؟

شما:نه

دوست اصفهانی:چیطو؟

شما:خب می خواستم سورمه ای باشه

دوست اصفهانی : مبارکِس، خَبِریِه؟

شما: نه بابا، بالاخره خیاط سراغ داری یا نه؟

دوست اصفهانی : اگه خبری نیس کتا شلواری سورمِی می‌خَی چیکار؟

كلوب مجازي فيستك - كلوب مجازي فيستك- مكاني شاد و دل انگيز


جمعه 21 مهر 1391برچسب:, :: 10:42 ::  نويسنده : اجی فرشته       

چطورزندگی کنم؟

 

پرسیدم :چطور بهتر زندگی کنم؟

با کمی مکث جواب داد:

گذشته ات رابدون هیچ تاسفی بپذیر

با اعتماد،زمان حالت را بگذران

وبدون ترس برای اینده اماده شو

ایمان را نگه داروترس را به گوشه ای انداز

شک هایت را باور نکن... وبه باورهایت شک نکن...

زندگی شگفت انگیزاست درصورتی که بدانی چطور زندگی کنی

پرسیدم اخر....

واو بدون اینکه متوجه پرسشم شود ادامه داد

مهم این نیست که قشنگ باشی قشنگ این است که مهم باشی حتی برای یه نفر

کوچک باش وعاشق که عشق خود می داندآیین بزرگ کردنت را

بگذار عشق خاصیت تو باشد نه رابطه ی خاص تو با کسی

موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه ی پایان رسیدن

به خوبی پرسشم را پاسخ گفته بودولی می خواستم باز هم ادامه دهد وباز هم...چین از چروک پیشانی باز کرد با نگاهی به من اضافه کرد

زلال باش زلال باش فرقی نمی کند که گودال کوچک ابی باشی یا دریای بی کران

زلال که باشی آسمان در تو پیداست

 

كلوب مجازي فيستك - كلوب مجازي فيستك- مكاني شاد و دل انگيز


پنج شنبه 20 مهر 1391برچسب:, :: 13:14 ::  نويسنده : اجی فرشته       

 

 

یه مرد با چشم هایش عاشق می شود یه زن با گوش هایش ...
برای همینه که زن ها آرایش میکنن و مردها دروغ میگن 
 

دلم یک دنیا تنهایی میخواهد

با یه عالمه تو

و تمام گوشه کنارهای اغوشت
 


چگونه است؟!
صبح كه بيدار شدي
كدامين نقاب را بر مي داري؟
فصل نقابهاست...
انگار كسي ما را بي نقاب نمي بيند
اگر روي واقعي داشته باشيم
كسي ما را نمي پسندد
به دنبال لحظه ايم كه تمام نقابها از چهره ها برداشته شود
ايا آن روز هيچ "خودي" باقي خواهد ماند؟

 

 

می روم...به کجا؟
نمی دانم ....حس بدی ست... بی مقصدی! 

کاش نه باران بند می آمد... نه خیابان به انتها می رسید....
 

 

دخترک برگشت
چه بزرگ شده بود
پرسیدم : پس کبریتهایت کو ؟
پوزخندی زد .
گونه اش آتش بود ، سرخ ، زرد ...
.........

گفتم : می خواهم امشب
با کبریتهای تو ، این سرزمین را به آتش بکشم !
دخترک نگاهی انداخت ، تنم لرزید ...
گفت : کبریت هایم را نخریدند
سالهاست تن می فروشم ...

 

آدمی که منتظر است هیچ نشانه ای ندارد
هیچ نشانه خاصی!
فقط با هر صدایی برمیگردد . .
 

 

کـاش مـی فـهـمیـدی ....

قـهـر میـکنم تـا دسـتـم را مـحـکمتر بگیـری و بـلـنـدتـر بـگـویی:

بـمان...

نـه ایـنـکـه شـانـه بـالا بـیـنـدازی ؛

و آرام بـگویـى:

هـر طور راحـتـى ... !
 

 

خسته ام... از تـــــو نوشتن...!

کمی از خود می نویسم

این "منم" که،

دوستت دارم...!


 
 

یادم باشد دیگر هرگز خاطره هایم را کند و کاو نکنم!
مثل آتش زیر خاکستر می ماند...
حساب از دستم در رفته...
چندمین بار است که با یاد نگاه آخرت آتش می گیرم...؟
 



 

یکم بیشتر هوای اینایی که مارو میخندونن داشته باشیم ، اونا تو تنهایی هاشون بیشتر غصه می خورن ...
 


 

آمدی بشنوی بمانی
آمدی شنیدی، رفتی!
حالا سال‌هاست دیگر
کسی از لب‌هام نشنیدَه‌ست: "دوستت دارم"
 


میدونی چی بیشتر از همه آدمو داغون میکنه :
این که هر کاری در توانت هست براش انــــجام بدی ،
آخــــرش بـرگرده بگه :
مگه من ازت خواستم . . . / .
 


 

همهٔ رابطه‌ها با جملهٔ " تو با بقیه فرق داری " شروع میشه . . . 
و به جمله " تو هم مثل بقیه ای " ختم میشه . . 
 

 

 

 

كلوب مجازي فيستك - كلوب مجازي فيستك- مكاني شاد و دل انگيز


سه شنبه 18 مهر 1391برچسب:, :: 18:27 ::  نويسنده : اجی فرشته       

        ھدر اين خاک زرخيز ايران زمين

        نبودند جز مردمي پاک دين

 

        ھمه دينشان مردي و داد بود

        وز آن کشور آزاد و آباد بود

 

        چو مھر و وفا بود خود کيششان

        گنه بود آزار کس پيششان

 

        ھمه بنده ناب يزدان پاک

        ھمه دل پر از مھر اين آب و خاک

 

        پدر در پدر آريايي نژاد

        ز پشت فريدون نيکو نھاد

 

        بزرگي به مردي و فرھنگ بود

        گدايي در اين بوم و بر ننگ بود

 

        کجا رفت آن دانش و ھوش ما

        چه شد مھر ميھن فراموش ما

 

        که انداخت آتش در اين بوستان

        کز آن سوخت جان و دل دوستان

 

        چه کرديم کين گونه گشتيم خوار؟

        خرد را فکنديم اين سان زکار

 

        نبود اين چنين کشور و دين ما

        کجا رفت آيين ديرين ما؟

 

        به يزدان که اين کشور آباد بود

        ھمه جاي مردان آزاد بود

 

        در اين کشور آزادگي ارز داشت

        کشاورز خود خانه و مرز داشت

 

        گرانمايه بود آنکه بودي دبير

        گرامي بد آنکس که بودي دلير

 

        نه دشمن دراين بوم و بر لانه داشت

        نه بيگانه جايي در اين خانه داشت

 

        از آنروز دشمن بما چيره گشت

        که ما را روان و خرد تيره گشت

 

        از آنروز اين خانه ويرانه شد

        که نان آورش مرد بيگانه شد

 

        چو ناکس به ده کدخدايي کند

        کشاورز بايد گدايي کند

 

        به يزدان که گر ما خرد داشتيم

        کجا اين سر انجام بد داشتيم

 

        بسوزد در آتش گرت جان و تن

        به از زندگي کردن و زيستن

 

        اگر مايه زندگي بندگي است

        دو صد بار مردن به از زندگي است

 

        بيا تا بکوشيم و جنگ آوريم

        برون سر از اين بار ننگ آوريم

        -- فردوسی

 

كلوب مجازي فيستك - كلوب مجازي فيستك- مكاني شاد و دل انگيز


سه شنبه 18 مهر 1391برچسب:, :: 17:34 ::  نويسنده : اجی فرشته       

 

زکرياي رازي! انيشتين! فرويد ! استيو جابز که به نوعي پدر تکنولوژي نوين بود همه آمدند و رفتند, اما هنوز در همسايگي ما

مادري اسپند دود مي کند !

پدري گوسفند مي کشد !

دختري طالع بيني مي خواند  !

هنوز براي ازدواج استخاره مي کنند !

هنوز در مراسم عاشورا ميلياردها پول صرف نذري به توانمندان  ميشود !

توي چاه پول ميريزند و نامه پست مي کنند, و دانايي پايه ايمان نيست  !

هنوز به خبر ها به عنوان فاکتور دانايي بي توجهيم !

هنوز يک پنجه خون روي پلاک ماشينمان باعث رفع بلا ميشود

و هنوز دوستي ميخواد که ايميلشو به ده نفر فوروارد کنيم تا بدبخت نشيم و پول دار بشيم

آيا عقب ماندگي زير پوست مملکت من است؟

كلوب مجازي فيستك - كلوب مجازي فيستك- مكاني شاد و دل انگيز


سه شنبه 18 مهر 1391برچسب:, :: 10:43 ::  نويسنده : اجی فرشته       

 

کلاه‌قرمزی حریف می‌طلبد / کاریکاتور

33

فروش کلاه قرمزی و بچه ننه به مرز 3 میلیارد تومان رسید . 
 

 

كلوب مجازي فيستك - كلوب مجازي فيستك- مكاني شاد و دل انگيز


شنبه 15 مهر 1391برچسب:, :: 15:28 ::  نويسنده : اجی فرشته       

جواب آزمایش

سلام خانوم

سلام

من از آزمایشگاه تماس می گیرم

بفرمایید ، امرتون؟......

میخواستم بگم متاسفانه آزمایشهای همسرتون با یکی دیگه قاطی شده وما الان دو تا جواب آزمایش متفاوت داریم.........

اوا ! یعنی چی خانوم؟ این چه وضعشه؟

متاسفم! ولی کاریه که شده

حالا جواب آزمایشا چی هست؟

یکیشون آلزلیمر داره و یکی دیگشون ایدز

وای ! حالا من باید چیکار کنم؟

نگران نباشین ، من واسه همین تماس گرفتم ،

میخواستم بگم همسرتون رو ازخونه بندازین بیرون ، اگه تونست برگرده باهاش رابطه نداشته باشین!!!

كلوب مجازي فيستك - كلوب مجازي فيستك- مكاني شاد و دل انگيز


چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:, :: 12:17 ::  نويسنده : اجی فرشته       

یک روز آموزگار از دانش‌آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می‌توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق، بیان کنید؟ برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می‌دانند.
 در آن بین، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد: یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست‌شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپه رسیدند درجا میخکوب شدند.

یک قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود. رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرأت کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست‌شناس فریادزنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت. بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه‌های مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند.

داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد. راوی اما پرسید : آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی‌اش چه فریاد می‌زد؟ بچه‌ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است! راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم، تو بهترین مونسم بودی. از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود
قطره‌های بلورین
اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست‌شناسان می‌دانند ببر فقط به کسی حمله می‌کند که حرکتی انجام می‌دهد و یا فرار می‌کند. پدر من در آن لحظه وحشتناک، با فدا کردن جانش پیش‌مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه‌ترین و بی‌ریاترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود

 

كلوب مجازي فيستك - كلوب مجازي فيستك- مكاني شاد و دل انگيز


سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:, :: 16:29 ::  نويسنده : اجی فرشته       

 

مدت زیادی از زمان ازدواجشان می گذشت و طبق معمول زندگی فراز و نشیب های خاص خودش را داشت.
یک روز زن که از ساعت های زیاد کار شوهر عصبانی بود و همه چیز را از هم پاشیده می دید، زبان به شکایت گشود و باعث نا
امیدی شوهرش شد. مرد پس از یک هفته سکوت همسرش، با کاغذ و قلمی در دست به طرف او رفت و پیشنهاد کرد هر آنچه را که باعث آزارشان می شود را بنویسید و در مورد آن ها بحث و تبادل نظر کنند.

زن که گله های بسیاری داشت بدون اینکه سرخود را بلند کند، شروع کرد به نوشتن.
مرد پس از
نگاهی عمیق و طولانی به همسر، نوشتن را آغاز کرد.
یک ربع بعد با نگاهی به یکدیگر کاغذ ها را رد وبدل کردند. مرد به زن عصبانی و کاغذ لبریز از شکایت خیره ماند…
اما زن با دیدن کاغذ شوهر، خجالت زده شد و به سرعت کاغذ خود را پاره کرد.
شوهرش در هر دو صفحه این جمله را تکرار کرده بود: ”
دوستت دارم

 

000 عزیزم”

 

كلوب مجازي فيستك - كلوب مجازي فيستك- مكاني شاد و دل انگيز


سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:, :: 16:9 ::  نويسنده : اجی فرشته       

بگو دوچرخه……….سیبیل بابات میچرخه

بگو فرانسه………..بابات قد آدامسه

بگو خاک انداز………….خودتو جلو بی انداز

بگو متکا…………….بخور از این کتک ها

بگو چاقو…………….برو بچه دماغو

بگو اشرف…….. دلم برات قش رفت.

بگو ادامس ....... بپرتو امبالانس

تفریحات سالم دهه ی شصت تیا

هی یادش بخیر ...

كلوب مجازي فيستك - كلوب مجازي فيستك- مكاني شاد و دل انگيز


دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:, :: 15:16 ::  نويسنده : اجی فرشته       

دیروزبعد یک ماه رفتم باشگاه حالا بماند چقدر مورداستقبال مربیمون واقعه شدم که فرشته کجایی چرا بهم سرنزدی دور به دور میای که دلم برات تنگ بشه؛ کوروش هر شب سراغتو میگیره بهش میگم نیومده اونم کلی ناراحت میشه ومیگه فرشته چه مشکلی داره ک نمی یاد مربیمونم گفته بودهیچ مشگلی نداره فقط تنبلی گرفته گفتم نه بابا تنبلی کجا بوده دستم بند بوده وقت نداشم که بیام(اخه ما با این اقا پسره ماجراها داشتیم تواین دوره زمونه برامن نامه نگاری می کرد تازه می دادمامانش برام بنویسه این پسره 6 ساله شه اما به خدا مثل یه مرد رفتار می کنه حرفزدنش کاراش انقدر صادقانه میگفت دوست دارم ولی بعد که نگاش میکردم خجالت میکشید فرارمیکرد یا میرفت توکوچه بلنداز تو پنجره دادا میزد فرشته جون خیلی دوست داره هی روزگار همه رو برق مییره منو پسره 6 ساله )

هیچی حالا رفتم تو سالن خانومایی که اونجا بودن همه چاق بهم میگن تو اومدی استخون اب کنی؟گفتم نه من اومدم شمایه ادم مانکن نیگاه کنید حسابی لاغر کنید انگیزتون بره بالا من برا سلامتیم اومدم حالا این وسط یه کمم سفت بشم اگه هم وزن اضافه کنم خوشحالم میشم چون استعدادچاقی ندارم  هیچی ضبط رو روشن کردم تا یه کم گرم کنیم  بعد یه نگه تو اینه کردم زدم به تخته وای ماشالله قدم بنده ها همه زدن زیر خنده اخه این اینه قد اما بلندتر می کنه نمی دونم چطوریه بعدم مربی اومد شروع کرد به انجام ست ها قبلش بهم گفت که چن وقت نبودی ست ها رو کامل نزن تو الان حکم تازه کار رو داری گفتم نه مربی من بدنم نرمه  ورزش کارم اونم ی خنده با یه چشمک بهم زدکه فرداش معنیه شو فهمیدم تمام ست هارو پا به پای مربی انجام دادم تازه بعد باشگاه رفتم تو اموزشگاه بعدم اومدم خونه خلاصه تاشب که رفتم بخوابم هیچ اثری از درد وجود نداشت به خودمم مغرورشدم که من ورزش کارم بدن درد کجا بوده ساعت12 رفتم بخوابم صبح باصدای گوشی اومدم بلند شم دیدم هی وای چشت روز بعد نبینه انگار یک با چوب افتاده بوده به چون من تا میخوردم زده پشت شونه ی من خیلی بدنم درد میکرد اینجا بود که معنی خنده ی مربی رو فهمیدم واقعا بدن دردچیز بدیه واقعا ادمو برق بگیره و جو گیره واقعا خیلی دیگه مونده تا ورزشکار بشم واقعا باید به حرفیه با تجربه گوش دادا

كلوب مجازي فيستك - كلوب مجازي فيستك- مكاني شاد و دل انگيز


یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:, :: 14:32 ::  نويسنده : اجی فرشته       

ایرانی ها باهوش ترن!!

 

سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط خریده اند! یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟! یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم.

 همه سوار قطار شدند.
 آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند.

مامور کنترل قطار آمد و بلیط ها را کنترل کرد. بعد، در توالت را زد و گفت: بلیط، لطفا! بعد، در توالت باز شد و از لای در یک بلیط آمد بیرون، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده است.
 بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند. وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند.

 یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟! یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهم. سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها و قطار حرکت کرد. چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط، لطفا!

قبول دارین م ایرانیا خیی باهوشیم مخصوصا در این ضمینه ها

كلوب مجازي فيستك - كلوب مجازي فيستك- مكاني شاد و دل انگيز


چهار شنبه 5 مهر 1391برچسب:لباس عروس زیبا, :: 14:20 ::  نويسنده : اجی فرشته       

اقا بدو نه خانوم بدوکه چه لباس عروسایی واستون اوردم

عروس خانوما لذت ببرید

برید این اقا دامادرو مجبور کنید برن عین همین لباسو براتون بگیرن اصلانم در ضمینه لباس عروس کوتاه نیاین بعدا پشیمون میشید بهترین انتخاب کنید

1

 22

3

برید ادامه مطلب عکسای بیشتری گذاشتم

كلوب مجازي فيستك - كلوب مجازي فيستك- مكاني شاد و دل انگيز

ادامه مطلب ...


دو شنبه 3 مهر 1391برچسب:, :: 12:7 ::  نويسنده : اجی فرشته       

پس از گرفتن دســــت هایت تمام دنیا را لمس می کنم ... تــا شاید عشــق به همه سرایت کند ...!


کسی که همیشه سعی میکنه بقیه رو شاد کنه
بیشتر از همه تنهاست،
اون رو تنها نذارید. بهتون نیاز داره ولی
هیچ وقت به شما نمیگه که بهتون نیاز داره...!!


گاهی فکر میکنم کار تو سخت تر از من است...
من یک دنیا دوستت دارم
و تو زیر بار این همه عشق قد خم نمیکنی.....!


رفتار عاشقـــــانه ی زن را بایــد از دلتنگـــــــــــــــیش فهمید ... 
از شـــوقُ بی تابیـــــش برای دیدار ... از حس کودکانــــه اش برای آغــــــــوش .../.


رشته محبت را باید به ضریح دلی بست که خیال کوچ کردن نداشته باشد ...
 


مهربانی هست‌، سیب هست‌، ایمان هست ...



آنکه می رود فقط می رود ..

ولی آنکه می ماند درد می کشد ،
غصه می خورد ، 
بغض می کند ، 
اشک می ریزد و تمام این ها روحش را به آتش می کشد و
در انتظار بازگشت کسی که هرگز باز نخواهد گشت آرام آرام خاکستر می شود ....
آری ، این است خاصیت عشق یک طرفه .....
 



سلام هــــــــوای بـارانی! 
از آدما دلگـــیر نشو ... تهمت زدن طبیعت آدم‌هاست ... 
وقتی به هوای بارانی میگویند ... خــــــراب ...!

 
 

یکرنگ بمان ... حتی اگر در دنیایى زندگی می کنی که ... مردمش براى پررنگ شدن حاضرند هزار رنگ باشند .

 

این روزها " دوستـــــت دارم " ها
دیگر قلــــــب کســـی را به تپش وا نمیدارد !
و گونه کسی را سرخ نمیکند !
 

 
 

این روزها
صدای ثانیه ثانیه
فراموش شدنم را
می شنوم ...
 

ذهنم پر از تو ؛ و خالی از دیگران است !
اما [!]
کنارم خالی از تو ؛ و پر از دیگران است ...
 


مادر کودکش را شیر می دهد
و کودک از نور چشم مادر
خواندن و نوشتن می آموزد

وقتی کمی بزرگتر شد
... کیف مادر را خالی می کند
تا بسته سیگاری بخرد

بر استخوان های لاغر
و کم خون مادر راه می رود
تا از دانشگاه فارغ التحصیل شود

وقتی برای خودش مردی شد
پا روی پا می اندازد
و در یکی از کافه تریاهای روشنفکران
کنفرانس مطبوعاتی ترتیب می دهد و می گوید :

عقل زن کامل نیست ...
 

  
 

آدم باید یکی رو داشته باشه ساعت دو نصفه شب بهش اس بزنه بگه دلم گرفته ... 
اونم بگه قربون دلت برم ... 
وگرنه بقیه زندگی به کوفتم نمی ارزه!


 

وقـتی تــــــو بـا مـنی ... تـرافیـــک میتــونه زیبــاترین مکــــــث عالـم باشــه ...
 

چیزی به اسم خیانت وجود نداره ... به اسم خریت وجود داره ...
تویی که زیادی اعتماد میکنی ... و اونی که سوء استفاده میکنه ... 
 


 

خدایا .... خیلی ها دلمو شکستن ؛ دیگه تحمل ندارم ! شب بیا باهم بریم سراغشون .... من نشونت میدم ؛ تو ببخششون ... !!
 
 

تا حالا کسی رو دوســـت داشتی؟
اذیتش نکن ... تا می تونی خوب نگاش کن ... ... ....

 

میگویم سلام، 
هیچکس جوابم را نمیدهد... 
پس میگویم خدانگهدار ...
شاید از سر اتفاق، یک نفر دست هایش تکان بخورد .../

كلوب مجازي فيستك - كلوب مجازي فيستك- مكاني شاد و دل انگيز


دو شنبه 3 مهر 1391برچسب:طنز, :: 10:53 ::  نويسنده : اجی فرشته       

 

 

آهنگ غمگین گوش میکنم مامانم میگه چته؟ چی شده؟ کی گذاشته رفته؟ چرا تو خودتی؟
آخ بمیری که بچمو اینطوری کردی!
آهنگ شاد گوش میکنم میگه خبرمرگش برگشت؟ الان باهاته؟ کیه طرف؟ چه شکلیه؟ دوسش داری؟ چند بار دیدیش؟
دیگه زدم تو فاز اذان !!

 

 

 

قاضی: چرا دوست دخترت رو کشتی؟
پسر: اس ام اس ۲۵۰ کلمه ای واسش فرستادم اون فقط جواب داد ok!
قاضی: شما تبرئه شدی میتونی بری
دیوان عدالت اداری :D
من :|
بان کــی مـــون :|
قـــاضی :D
متهم :)))))))))
تــرول :|
اولیای دم :|
ایرانسل :|
لورل و هاردی :O
رکس سگ معروف P:
خاله ریزه :|

 

 

 

مامانم اومده میگه : به نظرت ناهار چی بخوریم ؟
میگم : سبزی پلو ماهی
میگه : گمشو بابا میخوام استانبولی درست کنم!! :|
خب مادر من اینکه میگی “به نظرت” دقیقاً منظورت چیه ؟؟ :|

 

 

دوست بابام, بچه ی ۲ سالشُ صدا میکنه “حاج سیّد مَـــهدی” …
۲۲ ساله هستم, منزل “مـَـــــرتیکه” صدام می زنن!!! :دی

 

 

 

از این بوگیرهای توالت که اسانس کاپوچینو و یا قهوه داره اصلا نخرید
چون وقتی که میرید کافی شاپ تا براتون قهوه و یا نسکافه میارن، خاطرات زنده می شه!

 

 

یکی از آشناها تلوزیون ال سی دی خریده بود
بهش گفتم مبارک باشه ال سی دیه یا ال ای دی ؟
گفت برو بابا ال جیه الجـــــــــــــــــیه !

 

 

 

به دوستم مسیج دادم : تولـــدت مبـــارک
جواب داده : پیامک ها جای خالی شما را پر نمیکنند ...!
من :|
مرکز فناوری اطلاعات و رسانه های دیجیتال =)))))
همـراه اول ~~> :|

ما همون نسلی هستیم که وقتی بمیریم هم، باید از اون دنیا به مامانمون زنگ بزنیم بگیم "رسیدیم"!! مردی تو یك فروشگاه بزرگ به یه دختر زیبا میرسه و میگه: خانم، من زنمو اینجا گم كردم
ناراحت نمی شید اگه کمی با شما صحبت كنم؟
دختر: چرا؟!! مرد: چون هر بار كه با یه زن خوشگل صحبت می كنم زنم یهو پیداش می شه!!

كلوب مجازي فيستك - كلوب مجازي فيستك- مكاني شاد و دل انگيز


یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:, :: 13:3 ::  نويسنده : اجی فرشته       

 

سلام این اولین پستمه دوست داشتم یه کم باهام بیشتر اشنا شید

همنطوری که گفتم اسمم فرشته اس متولد اصفهانم  متولدسال 72 هستم خداروشکر زندگی ارومی دارم والبته به نظر خودم فرد قانعی هستم اما بقیه میگن که فرشته سطح توقعاتش بالاس چی بگم والله

شاخص ترین ویژگیم اینه که پشتکارم نسبت به چیزی که میخوام بالاس وقتی یه کاری روشروع می کنم تا تمومش نکنم نمی شینم سر جام وقتی یه چیزی بخوام باتمام وجودم میرم سراغش

مهربونم،خوش برخوردم با همه جور ادمی می جوشم به عبارتی خونگرمم صبورم البته نه به اون صبوری که بقیه فکر می کنن منم ادمم گاهی چنان از کوره در میرم که نگو...

واسه دل ادما ارزش زیادی قائلم خیلی میترسم از این که دل کسی روبشکنم

عشق اولم خداس  ولی عشق زمینیم یه مرد واقعیه... خب بگذریم دلم به تاپو توپ افتاد

ادم احساسی هستم اما خیلی راحت می تونم کنترولش کنم  بعضی وقتا می تونم وانمود کنم که خیلی سختم البته جلو بقیه ولی تو یه مورد ضعیفم اینکه وقتی کسی پیشم گریه کنه اشک منم زود در میاد

به کارای هنری علاقه زیاد دارم کمابیش یه چیزایی بلدم ارایشگری ،اشپزی البته من بیشتر علاقه به درست کردن دسر دارم کیک شیرینی ...گل سازی، بافتنی،برای بچه های فامیل کاردستی درست می کنم به تزئین غذا خیلی اهمیت میدم بیشترین علاقم  طراحی لباسه ودوختش و در این زمینه خداروشکر موفق بودم البته رشته ام این نبود

  سلیقم یه چیز خاصه مخصوصا تو لباس پوشیدن شیک ساده قیمت بالا انتخاب می کنم که مورد تایید همه اس ولی من بیشتر مواقعه چادرسرم می کنم عقیده دوستام اینه که چرا دنبال یه چیز متفاوت می گردی وقتی چادر سرت می کنی که مشخص نیس چی پوشیدی  ولی من واسه دله خودم می پوشم نه واسه دله  پسرای مردم  

اینم مختصری از بیوگرافیم

حالا تو اگه دوست داری بیشتر باهم اشنا شیم می تونی از خودت برام بگی خوشحال میشم

با تو بودم

اره باخودت

مگه اشکالی داره بگی؟؟

.لی خواهشن خصوصی نگو

 

كلوب مجازي فيستك - كلوب مجازي فيستك- مكاني شاد و دل انگيز


شنبه 1 مهر 1391برچسب:, :: 22:4 ::  نويسنده : اجی فرشته       

سلااااااااااام اول کاری خوش اومدین دوستان قدیم وجدیدم

كلوب مجازي فيستك - كلوب مجازي فيستك- مكاني شاد و دل انگيز


 
درباره وبلاگ

سلااااااام به تویی که وب منو برای وب گردی انتخاب کردی مرسی از چشمای قشنگت اسمم فرشته اس من این وب رو برای دله خودم درست کردم اینجا دنیای دخترونه ی منه واگه اون چیزایی که میخواستی توش ببینی نبود به بزرگی خودت ببخش اینجا دنیای منه وهرچی که دوست داشتم رو میزارم واین وب هرچهار شنبه اپ میشه اگه واقعا واقعا از وبم خوشت اومد برام نظر بزارولی اگه قراره الکی بنویسی که وبت خوبه خواهشن این لطف رو درحق من نکن. تو زندگیم ازدوتا چیز بدم میاد یکی دروغ ویکی بدقولی اولی به این خاطر که منو ادم احمقی فرض کرده که بهم دروغ گفته (هرچن اگه یه نفر بهم دروغ بگه برای اینکه جلوم ضایع نشه هیچ وقت به روش نمی یارم که دروغ گفتی)از دومی بدم میاد چون برام ارزش قائل نشده و بدقولی کرده. راستی نه عشق نه دوست پسر نه شماره نه شوهرنه چیز دیگه ایی میخوام اما با اغوش باز استقبال می کنم از دوستی های معمولی ولی عمیق وقتی با کسی دوست میشم تا تهش باهاشم اهان راستی می تونید ازم مشاوره بگیرن تو روابطتون حداقل اگه نتونم کمکم کنم می تونم شنونده باشم امتحان کنید کلا دوستام وقتی تو روابطشون به مشکل بر می خورن میان سراغم در اخر شاد باشید وخالق شادی
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دنیای دخترونه ی من و آدرس ajifereshte.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 43
بازدید کل : 53510
تعداد مطالب : 39
تعداد نظرات : 95
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


align="center">